░║ Tίtïģόôõℓℓℓ ║░
вεšţ Dreams
ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺪ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ ، ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺖ ﻧﯿﺰ … سلامتیه پـــــت و مــــت بی تابم..... وقتي قبلا بهترين هــــا رو توي يه نفر ديــــده باشي ؛ :|| معلم پسرک را صدازد تا انشایش را با موضوع علم بهتر است یا ثروت را بخواند. پسرک گفت :ننوشته ام. معلم با خط کش چوبی پسرک را تنبیه کرد. پسرک در حالی که دستهای قرمزاش را به هم میمالید زیر لب گفت :آری ثروت بهتر است، چون اگر داشتم دفتری میخریدم و انشایم را می نوشتم. ﮔﻬﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ازصدای گذر آب چنان میفهمی:
گاهی قـــبل از رفتن راستی . . . فردا با هم به کافه ی همیـــشگی برویـــم ؟
تــــو چه می دانی... سک سک !! خيلي وقته زندگي خوش نميگذره ... احساس عشق نسبت به دیگران ، دلمان خوش است که مینویسیم بزرگتـــرین اشتباه زندگیـــم اونجـا بود که فکر کـــردم ، ﺍﺯ ﺍﻭﻧﻴﻜﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﺩﺭﻛﺖ ﻣﻴﻜﻨﻪ ، باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ، آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛ هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را … روزی که دروغ میگوید ، روزی که دیگر دوستم ندارد ، روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد و روزی که عاشق دیگری می شود ! حماقت چیست…؟ کودکی گرسنه و بیمار گوشه ی قهوه خانه ای می خفت رادیو باز بود آدمها مثل عکس ها می مونن وقتی نیست نباید اشک بریزی به سلامتی اونایی که قلبشون یه ویلای اختصاصی برای یه نفره ، نه یه هتل بی ستاره برای هر رهگذر . . . كاش هميشه در كودكي مي مانديم ﺩﺧﺘﺮﮎ ؛ ﺑﻴﺎ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺍﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﻢ . . ﭘﺴﺮﻫﺎ ☺سلام به همه دوستای گلم.☺ ♥ببخشید.چندین هفته تنبلی کردم آپ نکردم.♥ ♠ ولی تصمیم گرفتم از امروز با مطلب های جدید پیشتون باشم. ♠ ◘شما هم با نظرای خوشگلتون به من روحیه بدین.◘ پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز…
دستم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ کس فکر نکرد شاید من گلی کاشته ام ...!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻟﺒﻮﻡ ﮐﻮﺩﮐﯿﺖ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ …
چون نه هیچی تو مغزشون بود،نه هیچی تو دلشون!
دلم تاب میخواهد و یک هل محکم...
که دلم هُری بریزد پایین..
هرچه را در خودش تلنبار کرده پخش سبزه های خاطراتم گردد...
تا دیگر بار که قدم های مشتاق،
سراغ دلتنگی باران گرفتند...
تا انتهای بودن همراهیش کنند...
ســخت مي توني خوبــــي هارو تو يکي ديگـــه پيدا کني!!.
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ ؟
ﺑﻪ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ !
ﺑﻪ ﺍﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ !
ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ؟
ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ.
تندتر ازآب روان،عمرگران ميگذرد. زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست!آرزویم اینست،
آنقدر سير بخندی كه ندانی غم چيست...
قبـــل از به زبان آوردنِ
خداحافظ
چشمانت را ببـــند
به لحظه هایتان
به خنده هایتان
به دعوا و بچه بازی هایتان
به بی حوصلگی ها و بعد دلتنگی هایتان
به حسادت هایِ عاشقانه تان
به لحظه هایتان
فکر کـــن !
اگـــر لبخندی رویِ لبهایت آمــــد
اگر دلـــت برایش بــی تابی کرد
اگر فـــکرِ دستهایش مجنونت کرد
یک قدم به عقــب بــــــردار
نـــگاهش کن !
بگــــو :
اون لحظه که میپرسهـــ:خوبی؟
بغض تو گلوت میپیچه
پنج خط تایپ میکنی ولی به جای ارسال
همه رو پاک میکنی و می نویسی
خوبــ ـــم مرسی تو خوبی . . . . .؟
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!
شـب که می شـود...
گلویـم پر می شود...
پر از یک بغض سنگیـن
بغضی که نـاخواسته میترکد و چشمـانم را پـاک،بارانی میکند...
و امـا دلم...
دلم پر میشود از درد،دردهایی پر از حرف،حرف هایی مملوء از سکوت...
حرف هایی که یک باره در دلم فوران میکنند!
ديگر بازي تمام شد .
حالا ديگر نقابت را بردار...
بگذار ببينم زندگي ام را به چه کسي باختم !!
فقط ميگذره ....
هرگز به ما لطمه نمیزند !
این انتظار ِ عشق از دیگران است
که روح ما را زخمی میکند …
و دیگــران می خـواننــد
و عــده ای می گـوینــد
آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند
و بعضــی مـی خنــدنـد
دلمــان خـوش اســت
به لــذت هــای کــوتـاه
به دروغ هــایی که از راســت
بـودن قشنــگ تـرند
به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند
یـا کســی عاشقمــان شــود
با شــاخه گلی دل می بنــدیـم
دلمــان خـوش می شــود
به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی
و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود
چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم
و چــه ســــاده می شـکــنیم
همــــه چیـــز را ...
اگه کـاری با بقـــیه نداشـته باشم بقیـه هم کاری با مـن ندارن!
احساست و حس میکنه ،
ﺣﺮﻓﺎﺗﻮ ﻣﻴﻔﻬﻤﻪ ،
ﻣﻨﻈﻮﺭﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ؛
ﺑﺘﺮﺱ !
ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻩ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺑﺰﻧﻪ …
این که من…
تو را…
با تمام بدی هایی که در حقم میکنی…!!
هنوز…
دوست دارم...
و گوینده از مضرات پرخوری می گفت...
اگه زیادی بزرگشون کنی
کیفیتشون می یاد پایین...!!!
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند
تا کوه شوند
تا سخت شوند
همین ها تو را می سازد
سنگت می کند
درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند
میدانی؟
آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد
تا به جاي دلهايمان
سر زانوهايمان زخمي ميشد!...
ﻋﺮﻭﺳﻚ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ
ﻧﻤﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﻧﮕﺎﻩ
ﻛﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻠﺪﻧﺪ ﺃﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﻛﻨﻨﺪ،
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺍﺷﻚ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﻣﻲ
ﺗﺮﺳﻨﺪ ﻣﺮﺩﻳﺸﺎﻥ ﺯﻳﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﻭﺩ، ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﺗﻪ
ﺻﺪﺍﻱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺷﺎﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﯼ ﺑﯽ
ﺻﺪﺍﺍﺳﺖ . ﺑﺎ ﻳﻚ ﺍﻏﻮﺵ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻗﻠﺐ ﻫﺮ
ﻣﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺭﺩ، ﻧﮕﺄﻫﺸﺎﻥ
ﻛﻦ،ﻭﻗﺘﻲ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻧﺪ ،ﻣﺮﻳﻀﻨﺪ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ،ﺩﻟﺖ ﻧﻤﻲ
ﺳﻮﺯﺩ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ،ﺑﺒﻴﻦ ﭘﺪﺭﺕ
ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻴﺮ ﺍﺳﺖ ? ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﺯ
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﺟﺮ ﺯﻧﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ؟
ﺑﻲ ﻣﻌﺮﻓﺘﻨﺪ،؟
ﺣﺮﻑ ﺑﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ؟
ﺑﺎﺯﻱ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، !! ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻘﺼﻴﺮﻱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ،ﻛﺴﻲ
ﻧﺎﺯﺷﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ، ﮔﻞ ﺳﺮ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﻳﺸﺎﻥ
ﻧﻤﻲ ﺯﻧﺪ،ﺳﻴﻠﻲ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺎﻳﺪ
ﻗﻮﻱ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺧﺘﺮﮎ . . . ﭘﺴﺮ ﻫﺎ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ﻣﮕﺮ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ
برای من فصل سردی دلهاست…
فصل باریدن اشکها…
فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی…
فصل رقصاندن آتش سیگار در سیاهی و سکوت شب…
این روزها هوای دلم هم پاییزیست
..................
اینجا ســـرعت خوشبختی خیلی کم است...
تا زندگـــی ات لود شود...!
عمـــرت تمام شده...!
Design by: pinktools.ir |